کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شام غریبان

شاعر : سید پوریا هاشمی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

آه از غــم فــراق و شـفــای نـداشـتـه            فـریـاد مـی‌زنـم بـه نــوای نـداشــتــه

راحت رسید و سخت مرا تازیانه زد            دردسـر اسـت قــوت پــای نـداشــتـه


رخت اسـیری است تنم چاره‌ای نبود            شـرمـنـده‌ام ز رخـت عـزای نـداشـته

عـبـاس کـو بـلـنـد کـند از زمـین مرا            پـای مرا شـکـسـت عـصـای نداشـته

امشب به خاک سرد سرم را گـذاشتم            من را کـجـا کـشـیـد سـرای نـداشـتـه

لطف تو بود موی سـپـیـدم عیان نشد            خـون گـلـو به جـای حـنـای نـداشـتـه

با دستهای بسته قـنوتم مصیبت است            خـون گـریه کن دست دعـای نداشـته

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

گفتم نکش حجاب سرم را کشید و برد            مائـیـم و داغ مـقـنــعـه‌هـای نـداشـتـه

زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها با سیدالشهدا در غروب روز عاشورا

شاعر : رضا دین پرور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دارد زمـین بـرای تنت تـنگ می‌شود            گودال دست و پا زدنت تنگ می‌شود

مـادر! در ازدحـام لگـدهای این و آن            جـایم کـنـار این بـدنت تـنگ می‌شـود


دیـدم نشـسـته نیـزۀ دشمن به حلـق تو            دیــدم دهـانـۀ دهـنـت تـنـگ مـی‌شـود

بس‌که وسـیع می‌شوی از سُـم اسب‌ها            خـیلی سـریع پیـرهـنت تـنگ می‌شود

پاشـو که دشمنان تو انگـشـت می‌بُـرد            وقـتی که حلـقـۀ یـمـنت تـنگ می‌شود

دارند غارت حرمت می‌کـنند و حیف            راه به خـیـمـه آمـدنت تـنـگ می‌شـود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به دلیل مستند نبودن داستان ساربان و به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پاشـو که ساربان تو انگـشـت می‌بُـرد            وقـتی که حلـقـۀ یـمـنت تـنگ می‌شود

زبانحال حضرت سکینه سلام الله علیها با پدر در غروب روز عاشورا

شاعر : احمد شاکری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

خضاب زخم شدى با حناى نیزه شکسته           پُر است سینه‌ات از رد پاى نیزه شکسته

رسیده‌ام که دوباره سرم به سیـنه گذارم           گم است پیکر تو لا به لاى نیزه شکسته


کسى ندیده که شاهى به روى خاک بیافتد           میان گودى خون با رداى نیـزه شکسته

نـه عـادلانـه نـبـود این مـحـبت پـدرانـه           تـمام سهـم لـبت شد براى نیـزه شکـسته

نشست بر قفس سینه‌ات همان ته گودال           بلند شد ز تنت با عـصاى نیـزه شکسته

خـراب شد همـۀ خـاطرات کـودکى من           گرفته جاى مرا بوسه‌هاى نیـزه شکسته

فقط شنیده چو من نیزه‌هاى دور و بر تو           وصـیت لب تـشـنه فـداى نـیزه شکـسته

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب و عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد

مرا به چشم کنیزى نگاه می‌کند این شمر           و کاش بر دل من بود جاى نیزه شکسته

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در غروب روز عاشورا

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن مفاعلن مفاعلن مفاعلن قالب شعر : غزل

زخم دلم پس ازغمت، دگر بهم نمی‌رسد           به خرمن دلم به جز، آتش غـم نمی‌رسد

بـرادر غـریب من، کجـا ز پـا فـتـاده‌ای           صدای یا اُخـیه‌ات، تا به حـرم نمی‌رسد


به جان فاطمه بگو که زنده‌ای حسین من           چون قسمی به جان تو، به این قسم نمی‌رسد

لشگری از ستمگران ، تورا احاطه کرده‌اند           فرصت آن که من به تو، تا برسم نمی‌رسد

دخـتر تو تا بـرسد، به مـقـتل تو می‌دود           ز بس‌که می‌خورد زمین، قدم قدم، نمی‌رسد

سرت به نیزه رفته و، تنت فتاده بر زمین           دست من از چه بر تن، قلم قلم نمی‌رسد

اگرچه رنگ خون زده، پرده به چهره‌ات ولی           به روشنایی رخت، سپـیـده دم نمی‌رسد

رسـیده‌ام کـنار تو، به جای تسـلیت مرا           به غـیـر تـازیـانـۀ، اهل سـتـم نـمی‌رسد

دل «وفایی» حزین، شده پُر از غم حسین           به جان هرکسی که این، درد و الم نمی‌رسد

: امتیاز

ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اسب شه آمد ولی با خود سوارش را نداشت           بی‌قرار بی‌قرار آمد، قرارش را نداشت

سال‌ها پا در رکاب حضرت خورشید بود           بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت


بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید           بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت

خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد           دشت تاب گام‌های استوارش را نداشت

لحظه‌هایی را که بی‌او از سفر برگشته بود           لحظه‌هایی را که اصلا انتظارش را نداشت

یال‌هایش گیسوانی غوطه‌ور در خاک و خون           چشم‌هایش چشمه‌ای که اختیارش را نداشت

اسب بی‌صاحب شبیه کشتی بی‌ناخداست           صاحبش را، هستی‌اش را، اعتبارش را نداشت

پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد           طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت

اسب‌ها در قتله‌گاه آسیمه سر می‌تاخـتند           کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت

پیکـری صدپـاره از آوردگاه آورده بود           که حساب زخم‌های بی‌شمارش را نداشت

کاش دُلدُل بود و دِل دِل کردنش را می‌شنید           لحظه‌ای که حیدر بی‌ذوالفقارش را نداشت

بال‌هایش را همان جا باز کرد وجان سپرد           آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد! لازم به ذکر است همانگونه که در کتب نفس المهموم ص ۳۳۱، وقایع الایام ص ۴۵۹، ناسخ التواریخ ص ۵۰۷، پژوهشی نو در بازشناسی مقل سیدالشهدا ص ۲۷۰ و ... آمده است تا قرن دهم هیچ نامی از ذوالجناح نیست و این نام برای اولین بار در کتاب روضة الشهدا آمده است، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت           بی‌قرار بی‌قرار آمد، قرارش را نداشت

ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مجتبی دسترنج نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن مفاعیلن فع قالب شعر : غزل

ای کاش دلِ شـمر برایش می‌سـوخت            وقتی که رَگ و تارِصدایش می‌سوخت

ای کـاش نِــمـی‌کــرد تَـنَـش را دَرهَـم            جایی که تمام دست و پایش می‌سوخت


ای کاش که چـشم سر او را می‌بـست            چشمی‌که خودش به روضه‌هایش می‌سوخت

ای کـاش یـکـی زیـنـب او را می‌بـرد            تا کـم به نـوای بی‌نـوایش می‌سـوخت

ای کـاش نـمـی‌شـد سـر او بـر نـیــزه            آن سر که سکینه در هوایش می‌سوخت

ای کاش نَـدیـده بـاشـد آن شـاهِ شـهـید            دامـانِ خـیـامِ کـربـلایـش مـی‌سـوخت

ای کاش فـقـط خـیـام می‌سـوخت ولی            زینب سَر و، سجاد عبایش می‌سوخت

ای کـاش فـقـط زیـنـب و سـجـاد ولی            یک دخترکی گوش و طلایش می‌سوخت

ای کاش نمی‌سوخت به گـودال حسین            صد بار جهان ولی به جایش می‌سوخت

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : فاضل نظری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

آن کـشته که بردند به یغـما کـفنش را            تیر از پی تیر آمد و پـوشاند تنـش را

خون از مژه می‌ریخت به تشییع غریبش            آن نیـزه که می‌بـرد سـر بی‌بـدنش را


پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد            با خار عـوض کرد گـل پیـرهـنش را

زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد            شمعی به طـواف آمده پرپر زدنش را

آغـوش گـشـایـد به تـسـلای عـزیـزان            یا خاک کند یوسف دور از وطنش را؟!

خورشید فروزان شده در تیره‌گی شام            تا بـاز به دنـیـا بـرسـانـد سـخـنـش را

: امتیاز

ذکر مصائب عصر عاشورا شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علیرضا مردانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

کم‌کم غـروب واقـعـه از راه می‌رسـید            یک زن میان دشت، سراسیمه می‌دوید

این خـیـمه‌ها نبـود که آتش گـرفته بود            آتش مـیـان سـیـنـۀ او شعـلـه می‌کـشید


راهی نمانـده بود برایش به غیر صبر            باید دل از عـزیـز سفـرکـرده می‌بـرید

مردی که رفت و از سر نی حسّ بودنش            قطره به قطره سرخ و غریبانه می‌چکید

آن مرد رفت و واقعه را دست زن سپرد            بایـد حـمـاسه پشت حـمـاسه می‌آفـریـد

: امتیاز

ذکر مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

کی دیـده در یم خـون، آیـات بی‌شماره؟            قـرآنِ سوره سـوره، اوراقِ پـاره پـاره؟

افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته            خوابـیده در کـنارش هـفـتاد و دو ستاره


پـاشـیده اشک زهـرا بر حـنجـر بـریـده            گه می‌کـند زیـارت، گه می‌کـند نـظـاره

سر آفتاب نـیـزه، تن لاله زاری از خون            کز زخـم سیـنه دارد گـل‌های بی‌شـماره

از گوشِ گوشواری دو گـوشواره بردند            دارد به گوش خونین خون جای گوشواره

یک کودک سه ساله خـفته کنار گـودال            تـرسم که شـمر آید، در قـتـلـگه دوبـاره

در خـیمه آب بردند، بهـر ربـاب بـردند            سینه شده پر از شیر، کو طفل شیرخواره

مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت            آب فـرات می‌زد بر حـنـجـرش شـراره

چون سینه‌ها نسوزند؟! چون اشک‌ها نریزند؟!            جایی که ناله خیزد از قلبِ سنگ خاره

یاس سفـید و نیـلی، طفل یتـیـم و سـیلی            میثم در این مصیبت، خون گریه کن هماره

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تحریف وقایع عاشورا؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون            کز زخـم سیـنه دارد گـل‌های بی‌شـماره

ذکر مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سید هاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بر خاک کـربـلاست اگر پیکـر حسین            امشب رسیده است به کوفه سر حسین
ای آسـمـان بـنال که از ظـلـم کوفـیان            
بـر رأس نـیـزه ها شده بـسـتـر حـسین


امـشب شب زیـارت و شـام عـزا بـود            بنشـسـته در محیط غـمش مادر حسین
آهـسـتـه‌تـر بـنـال دل من، که فـاطـمـه            احـیـا گـرفـته است کـنـار سـر
حـسین
خـون از لـبان اطـهـر
او پاک می‌کـند            گـلـبوسه می‌زند به رخ اطهـر حـسین
خوناب
می‌کند به روی خاک غم روان            اشکی که می‌چکد به روی حنجر حسین
در محفـل غمی که به پا کرده فاطمـه            خالی‌ست جای خواهر غم‌پرور حسین
پرپرشده‌ست گرچه
«وفایی» وجود او            شـاداب مـانـده است گـل بـاور حسـین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تحریف وقایع عاشورا؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

ای آسـمـان بـنال که از ظـلـم کوفـیان            خاکـسـتـر تـنـور شـده بـسـتـر حـسـین

سرخ است گرکه خاک زخون گلوی او            خـاکـستری شده ست رخ انـور حسین

ذکر مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : رامین محمد زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

وادیِ دشت بلا امشب چه طوفانی شده           در سِپِهـر نیـنوا خـورشید قـربانی شده
پیکـرِ صد پـارۀ خـورشید آل مصطفی           
تشنه لب عریان به روی خاک سوزانی شده


آسمان بر دشتِ طَف ماه و ستاره ریخته           کربلایِ لخته لخته خون، چراغانی شده
چه ‌ستاره؟ این گُلِ پَرپَر حسین فاطمه است           کربلا از عطر خونش مست و عرفانی شده
همچو قرآن ‌صفحه ‌صفحه ‌پیکرش ازهم گُسست           بنگر این دشت بلا، اینجا چه قرآنی شده
هر که یک صفحه دریده از کتاب پیکرش           بی‌گمان بر این تَنِ صد پاره مهمانی شده
گـرگ‌های بی‌حیـا و وحشـی انسان نُما           اصل دین را ذِبح کردند، قوم شیطانی شده؟
کـربـلا سیراب شـد از خون ثاراللهیان           حال مستم زان سبب زار و پریشانی شده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

پیکـرِ صد پـارۀ خـورشید آل مصطفی           از حرارت داغ و داغ و داغ و سوزانی شده

گـرگ‌های بی‌حیـا و وحشـی انسان نُما           اصل دین را ذِبح کردند، چونکه شیطانی شده؟

ذکر مصائب غروب عاشورا و شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

تن‌ها به روی خاک مانده، سر نمانده           چیزی به غیر از خاک و خاکستر نمانده

جسم جوانان بنی هاشم به خاک است           لشکـر نمـانـده، سـاقی لـشکـر نمانده


بـا احــتـسـاب آتـش خـیـمــه یـقــیـنـاً           چـیزی بـرای دفـن از اکـبـر نـمـانده

زیبـاتـرین پـروانه در گـودال مـانـده           پـروانـه‌ای که در تن او پـر نـمـانـده

مـادر کـنار پیـکـرش روضه گـرفـته           نـایی برای گـریـه‌اش دیـگـر نمـانـده

تـقـصیر قـلب سـنگ نـیـزه‌دارهـا شد           حـالا کـنـار او اگـر خـواهـر نمـانـده

آقا رسـیـد و دیـد از نـزدیک انـگـار           انگـشت آقـا نیست، انگـشـتر نمـانده!

گـفـتـند با گـریه که آقا جز حـصیری           چیزی برای دفـن این بی‌سـر نمـانده

پـیـچـیـد پـیـکـر را مـیـان بــوریــا و           فـرمود آقا: چـیزی از پـیکـر نمـانـده

با احـتـساب ضـربه‌هـای آخـر شـمـر           حتما دگر چیزی از این حنجر نمانده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطلب حذف شد

با احـتـسـاب نـعـل‌هـای تـازه حـتـمـاً           چـیزی هم از قـنـداقـۀ اصغـر نمـانده

ذکر مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

قطعه قطعه شد تمامِ پیکـرت با تیغ‌ها            مانده رویِ خاک جسمِ اطهرت با تیغ‌ها

تا که بوسیدم گلویت را به خود گفتم چرا            بد بریده شد سرت از پیکرت با تیغ‌ها


با غضب گویا فرو کردند نیزه در تنت            مانده‌ام با این تنِ غم پرورت با تیغ‌ها

بـیـنِ گـودالِ بـلا افـتاده‌ای بی‌سایـبان            چاره‌ای اصلأ ندارد خواهرت با تیغ‌ها

نیزه‌ها را از تنت بیرون کشیده تک به تک            نـا نـدارد دست‌هایِ مـادرت با تـیغ‌ها

یـادم آمـد از جـفـایِ بـدترِ شـمشـیرها            اربـاً اربا شد تـمـامِ اکـبرت با تـیـغ‌ها

یا که آمد خاطرم از علقمه، جانانِ من            از بهـم پـاشـیـدنِ آب آورت با تـیـغ‌ها

: امتیاز

ذکر مصائب غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هزار و نهصد و پنجاه زخم روی تنش            چقدر نیزه شکـسـته نشـسـته بر بدنش

نیاز نیست بگـوئـیم دیگر از غـسـلش            نیاز نیست بگـوئـیـم دیگـر از کـفـنش


بـسـاط گـریـۀ مـا مـی‌شـود فـراهـم با            خیالِ روضۀ سنگین زیرو رو شدنش

به پایِ دشمن دین رفت کفش‌های امام            به دستِ دشمن دین رفت خاتم یَمنـش

غلامِ شمر سرش را به روی نیزه گذاشت            رها شده‌ست ولی روی خاک‌ها بدنش

هنوز نغمۀ هَل مِن مُعـین او بر پاست            به گوش عاشق دلداده می‌رسد سخنش

: امتیاز

ذکر مصائب عصر عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سید جعفر حیدری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این بغض و کینه از طمع سکّه و زر است            یا زخم‌های کهنه صفین و خیبر است؟

بـاور نـمـی‌کـنـم کـه نـوشـتـنـد راویـان            زینب میان لشکر بیگانه مضطر است


ماهش خسوف کرده در آنسوی نخل‌ها            ماهی که چشم خورده و در خون شناور است

پـاشـیـده دانـه دانـه تـسـبـیـح بر زمـین            هر جا نگـاه می‌کند اعضای اکبر است

مانـدم چگونه خـیره به گـودال می‌شود            آن خواهری که دار و ندارش برادر است

مردی غـریب مـانـده، بـمـاند ادامـه‌اش            کمتر سخن بگویم از این لحظه بهتر است

دستور می‌رسد که «عـلیکـن بالـفـرار»            تنهـا تلاش اهل حرم حفظ معجـر است

عطـر گـلاب کرب و بلا را فرا گرفت            بیـچـاره‌ایم اگر سُـم اسبان معـطر است

خون گریه کرد سنگ، ولی هیچکس ندید            چـشم عـقـیـله عرب از ماجرا تر است

هـمـواره بـوتـراب بـنـازد به دخـتـرش            کوهی که در صلابت خود حیرت آور است

کـوتـاه می‌کـنـم سـخـنـم را که شـأن او            از درک کـائنات و خلایق فـراتر است

شاعر عجیب نیست که حیران کربلاست            با چند واژه در پی توصیف محشر است

: امتیاز

مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شب است و دشت، هیاهوی مبهمی دارد            ستاره‌سوخـته‌ای، صحبت از غمی دارد

شب است و بر لب شطّ فرات، زمزمه‌ای‌ست            به پای نخـل که گـیـسوی درهـمی دارد


شب است و ماه به هر خیمه‌ای که می‌نگرد            نـشـسـتـه مـادری و بـزم مـاتــمـی دارد

شب است و دشت، به خون خفته؛ خیمه سوخته            به وسـعـت ابـدیّـت، جـهـان غـمی دارد

شب است و سنگ صبوری به ناله می‌گوید            کـجـاست دُرّ یـتـیـمی که هـمدمی دارد؟

شب است و دختر معـصـوم سیدالشهـدا            برای نـوحـه‌گـری، فـرصت کـمی دارد

شب است و سایۀ اهریـمنی شـتاب‌ آلـود            رَود به سوی سلـیـمان که خـاتـمی دارد

شب است و داغِ جگرسوزِ سینۀ مظلوم            ز اشـک فـاطـمـه، امّـیـد مـرهـمی دارد

شب است و این همه غم، در عوالم ملکوت            خـدا گـواست، پیـمـبر چه عـالـمی دارد

شب است و ماتم اصغر گرفته است، رباب            ز گــاهــوارۀ او، چـشــم بــرنــمـی‌دارد

شب است و قـافـله‌سالار شاهدان شهـید            به دست، مشعل و بر دوش، پرچمی دارد

شب است و بر سر سجّاده‌ای پُر از اخلاص            بـلـنـد ‌‌قـامت عـصـمـت، قد خـمـی دارد

شب است و زینبِ دور از حسین می‌داند            نفـس کـشـیـدنِ بی‌او، چه مـاتـمـی دارد

: امتیاز

ترسیم وقایع شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حامد آقایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قطعه

با اینکه تـشـنه‌اند ولی از غـم حـسـین            دیگر به شام ظهر عطش حرف آب نیست

دلـسـوز مـردهای حـرم بـود زیـنب و            زین پس دلی به غصه زینب کباب نیست


مردان به روی نی همه دیدند پایِ نی            پایی برای قـامت زینب رکـاب نیست

هر کودکی به سـرخیِ این تـازیـانه‌ها            فهمیده است نام عـمو هم ثـواب نیست

ای حرمله به خستگیِ ظهر خود بخواب            دیگر صدای گـریهٔ طفـل رباب نیست

حالا که آب از سر اصغر گذشته است            گـفـتـنـد آب آمـده دیگـر سـراب نیست

ای کاش خواهرش نرود کاخ اگر که رفت            بیند که پیش رأس عزیزش شراب نیست

: امتیاز

مصائب شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : ناصر زارعی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

اولـیـن شـام جـدائـی‌سـت خـدا می‌دانـد            داغ هـا نـا متـنـهاهـی‌ست خـدا می‌دانـد

کـس نـدانـد بجـز از حـیّ تعـالی آنشب            حال­ هـاشان چه حـالی‌ست خـدا می‌داند


واژه بی­ معنی و مفهوم در این داغ عظیم            کس نداند که چه داغی‌ست خدا می‌داند

یک­ طرف کعب نی و تشنگی و زخم گران            یک ­طرف داغ جـدایی‌ست خدا می‌داند

یک ­طرف خیمه نیم سوخته شد مأواشان            پیش روشان قتلگاهی‌ست ... خدا می‌داند

گرچه از داغ همه پاره جگـر، پژمرده            حالشـان حـال خـدایی‌ست خـدا می‌داند

مـادری نـغـمۀ لالایی دلـبـنـدش داشـت            جای شیرخوار چه خالی‌ست خدا می‌داند

جـگـر اهل سـما پاره شد از این نغـمه            وای من این چه نوایی‌ست خدا می‌داند

بـاز مشغـول نـوازش شـده و می‌بـوسد            روی طـفلی که خـیالی‌ست خدا می‌داند

نیست گهواره ولی روی دو دستش خواباند            شیـر خـواری که الهی‌ست خدا می‌داند

لب فـرو بند چه دانی چه گـذشته سائل            عرش در آه و فغانی‌ست ... خدا می‌داند

: امتیاز

ترسیم حالات حضرت رقیه در غروب عاشورا و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : حسن اسحاقی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از خـاک عـطـر نـم نـم بـاران بلند شد            از جای خود به شوق فـراوان بلند شد

 یک مشت آب هـدیه برای رباب بُرد            کم کم صدای خـنـدۀ طـفـلان بـلـند شد


بابا رسید و بوسه به دستان او گذاشت            این خواب دختریست که یک آن بلند شد

و دیـد خـیـمه‌هـا هـمه آتـشـفـشـان شده            فـریـاد زد به سـمت بـیـابـان بـلـند شد

از پشت خارها که به آنـسو نگـاه کرد            خـورشـید سربـرهـنه پـریشان بلند شد

باور نکرد و بغض خودش را به باد داد            این شد که دست مـرد نگهـبان بلند شد

شب بود؛ آیه آیه زمین خورد والضحی            از نی صـدای حـضرت قـرآن بلند شد

دخـتر گـرفـته بود دلش را که ناگهـان            از خـانه‌های کـوفه بـوی نـان بـلند شد

وارد شـدنـد خـسـته و شـلاق کـافـری            از جـا به احـتـرام یـتـیـمـان بـلـنـد شـد

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

ز خوناب جگر، دریا کنم چشم‌تر خود را            مگر پیدا کنم در این یَم خون، گوهر خود را

برم تا یادگار از این گل پرپر شده با خود            سزد از خون او رنگین کنم موی سر خود را


برادر! ای ز دور خردسالی همدم زینب            چرا تنها سفر کردی، نبردی خواهر خود را

زمین از اهرمن پُر، ای سلیمان به خون خفته            در این صحرا کجا گم کرده‌ای انگشتر خود را

از آن ترسم که زیر تازیانه جان دهد از کف            به جان مادرت زهرا، رها کن دختر خود را

چگونه طاقت آوردم که دیدم بر گلوی تو            نشان زخم تیغ و بوسه‌های مادر خود را

جـداییّ من و تو، بـند از بنـدم جـدا کرده            چگونه از تو بـردارم نگـاه آخر خود را

دو زخمت مانده؛ آن یک برکمر این بر جگر، آری            که دیدی داغ عبّاس و علیّ اکبر خود را

صدای غربتت پُر کرد عالم را در آن ساعت            که کردی دفن، پشت خیمه جسم اصغر خود را

: امتیاز

ترسیم وقایع شام غریبان سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : سیدهاشم وفایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شرار و زلـزله بر عـرش داور افتاده            به فرش شورش وغوغای محشر افتاده

محـیـط کـربـبـلا پُر شده‌ست از صیاد            ز تـیر حـرمـله هـرسو کـبـوتر افـتاده


به هرطرف که نظر می‌کنی گلی خونین            چو گـوهری‌ست که از دیـدۀ تر افتاده

به یک طرف تن قاسم فتاده بر صحرا            به یک طرف تن صدچاک اکبر افتاده

دودست برسر خود زد چو زینب از غم دید            به روی خاک دو دست بـرادر افـتاده

کـنـار عـلـقـمـه سـقـای کـربلا می‌دیـد            به روی آب روان عکس اصغر افتاده

به موج خیز ستم، کشتی هدایت و عشق            مـیان لُـجـه‌ای از خـون شـناور افـتاده

صفای گلشن سرسبز باغ فردوس است            گـل هـمـیـشه بـهـاری که پـرپر افتاده

سزاست گرکه جهان خاک غم به سرریزد            که سرفـرازتـرین سرو بی‌سر افـتـاده

ز نـاله‌های غـم‌انگـیـز عـترت یاسـین            شـرار غـم بـه وجـود پـیـمـبـر افـتـاده

شـمـیم فاطمه آید مگر ز خاک حسین            کـه بـاز زیـنـب او یـاد مــادر افـتــاده

گه اسـیـری دخـت عـلی وفـائی گـفت            طـنـاب ظلـم به بـازوی حـیـدر افـتاده

: امتیاز